یکی را از لشکر غنیم گیر آوردن تا کیفیت و کمیت غنیم ازو دریابند و آن شخص بگیر آمده را زبان گیر گویند. (آنندراج). گرفتن کسی از لشکر غنیم برای تحقیق از حال آنها. (فرهنگ نظام). کسی را از فوج دشمن بدست آوردن و استفسار حال فوج از وی نمودن. (ارمغان آصفی ج 2 ص 7). رجوع به زبان گیر و زبان گرفتن شود
یکی را از لشکر غنیم گیر آوردن تا کیفیت و کمیت غنیم ازو دریابند و آن شخص بگیر آمده را زبان گیر گویند. (آنندراج). گرفتن کسی از لشکر غنیم برای تحقیق از حال آنها. (فرهنگ نظام). کسی را از فوج دشمن بدست آوردن و استفسار حال فوج از وی نمودن. (ارمغان آصفی ج 2 ص 7). رجوع به زبان گیر و زبان گرفتن شود
خوش صحبتی، شیرین سخن بودن، نیکوبیانی، گستاخی، زبان درازی، سخنوری، برای مثال هنر بیار و زبان آوری مکن سعدی / چه حاجت است که گوید شکر که شیرینم (سعدی۲ - ۵۱۵)
خوش صحبتی، شیرین سخن بودن، نیکوبیانی، گستاخی، زبان درازی، سخنوری، برای مِثال هنر بیار و زبان آوری مکن سعدی / چه حاجت است که گوید شِکر که شیرینم (سعدی۲ - ۵۱۵)
کسی که اطلاعاتی را به دست آورده و خبر می دهد، جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، هرکاره، منهی، آیشنه، رافع، ایشه، خبرکش، متجسّس، راید
کسی که اطلاعاتی را به دست آورده و خبر می دهد، جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، هَرکارِه، مُنهی، آیِشنِه، رافِع، ایشِه، خَبَرکِش، مُتَجَسِّس، رایِد